کائنات دوست ماست!

 در داستان پندآموز, داستانک

 

از اینشتین پرسیدند مهم‌ترین سؤالی که یک انسان به دانستن پاسخش نیاز دارد، چیست؟

پاسخ او این بود: «کائنات دوست ماست یا خیر؟»

«جو آن بوريسنكو»

اکثر عمرم را پیرو مکتب «مواظب باش، هر لحظه ممکن است فاجعه از راه برسد، پس زیادی تن آسایی نکن» بودم. احتمالاً جای تعجب نیست که همۀ عمرم مبتلا به گرفتگی عضلات در ناحیهٔ پشت و گردن بودم و حتی بدنم هم همواره مستعد صدمه دیدن بود. در سن چهل و چهار سالگی دیگر کارد به استخوانم رسید.

خسته شدم از بس در انتظار غرش توفان ماندم. خسته شدم از بس در ترس گره خوردم به جای آن که خود را به روی انتظارات بزرگ بگشایم. پس تصمیم گرفتم جوری زندگی کنم که گویی کائنات دوست من است.

اکنون بیشتر از یک سال است که روی سؤال اینشتین تعمق می‌کنم و متقاعد شده ام که واکنش‌های ما تعیین کنندهٔ آن است که ما شاد و خوشبختیم یا خیر و نگرش ما قدرشناسانه است یا خیر.

اگر باور کنیم که کائنات دوست ماست، باور خواهیم کرد که زندگی هم طرف ماست، که اتفاقات خیر برای‌مان می‌افتاد و اگر هم اتفاق بدی بیفتد به مثابه دست اندازهای راه هستند که به ما یاد می دهند عاقل تر، یکپارچه تر و مهربان تر شویم.

با چنین دیدگاهی نسبت به کائنات، قدرشناسی، به عنوان یک واکنش غریزی نسبت به مواهب سرشاری که دریافت می‌کنیم، به طور طبیعی از ما تراوش خواهد کرد.

از طرف دیگر، اگر باورمان این باشد که کائنات دشمن ماست، آن وقت زندگی‌مان را مبارزه ای تمام نشدنی بر علیه مشکلات احتمالی خواهیم یافت.

باور خواهیم کرد اتفاقات بد یا تصادفاً یا به عمد برای مان حواله می‌شوند تا عذاب مان دهند.

باور می کنیم که روی هیچ چیز نمی‌توانیم حساب کنیم و باید با احتکار کردن آنچه که داریم، برای مقابله با بحران بعدی آستین‌ها را بالا بزنیم. از این دیدگاه، قدرشناسی مختص مناسبت‌های خاص می‌شود.

ممکن است وقتی که همه چیز بر وفق مراد باشد شاکر باشیم، اما همیشه آمادهٔ مواجه شدن با غرش طوفان و ناپدید شدن نعمت‌ها هستیم.

من در باور دوستانه بودن کائنات دچار لغزش می‌شوم، خصوصاً وقتی که پای ناملایمات مادی در میان باشد.

لذا وقتی فراموش می‌کنم، تکه کاغذی دارم که روی آن یکی از اصول مورد قبول اینوک ها (قبیله ای از سرخپوستان اسکیمو) نوشته شده است.

آن را بیرون می آورم و به خودم یادآوری می کنم: «ساکنین یا روح کائنات هرگز دیده نمی‌شود، فقط صدایش شنیده می‌شود. ما فقط می‌دانیم که او صدایی نرم و ملایم مثل صدای یک زن دارد.

صدایی چنان لطیف که حتی بچه ها را هم نمی‌ترساند.

و آن صدا می‌گوید: از کائنات نترس».

این اصل به یادم می‌آورد که اگر بـه سـودمند بـودن جهان اعتماد داشته باشم، همه چیز درست خواهد شد.

حتی اگر درست نشود هم، در این میان من از زندگی لذت بیشتری خواهم برد، قدر خود را خیلی بیشتر خواهم دانست و حضورم برای دیگران دلپذیرتر خواهد بود.

_______

کتاب: قدرشناسی
ترجمه: زهره زاهدی

____________

زیبایی زندگی

maahkhatoon97

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt