
آشنایی با فبک قسمت سوم
نویسنده: الهام زنجانیان ( مربی فلسفی برای کودکان و نوجوانان) به نام آن که فکرت آموخت نمی توانم چیزی به دیگران بیاموزم، فقط می توانم وادارشان کنم که بیندیشند.۱(سقراط) داستان آشنایی من با فبک_قسمت سوم_ چه زمان با فلسفه برای کودکان و نوجوانان(فبک)، آشنا شدم؟ کودکی و نوجوانی دقیقا یعنی چند سالگی؟ یکی ازمهمترین کارکردهای […]

صداقت طلا است
مردی پس از دریافت حقوقش فهمید که بیست وپنج دلار به او اضافه پرداخت شده است. او از این بابت به کار فرمایش چیزی نگفت. از سوی دیگر، کارفرما به اشتباهش پی برد و بیست و پنج دلار اضافی را از حقوق ماه آینده ی او کسر کرد. مرد بی درنگ نزد کارفرما رفت […]

آشنایی با فبک قسمت دوم
نویسنده: الهام زنجانیان ( مربی فلسفی برای کودکان و نوجوانان) قست اول این ماجرا را می توانید در ماه خاتون مطلالعه کنید 💡 ادامه داستان ” داستان آشنایی من با فبک[۱]“_قسمت دوم_ 💡 چگونه با فلسفه برای کودکان و نوجوانان (فبک) آشنا شدم_قسمت دوم_؟ 💡 درآمدی بر پیشینه (تاریخچه) ی فلسفه برای کودکان و نوجوانان (فبک)، در دنیا […]

شاگردها و شیر
چهار شاگرد برای به دست آوردن ثروت به راه افتادند. سه تا از آنها آنقدر چیزهای زیادی یاد گرفته بودند که آدم های باسواد مدرک داری شده بودند،اما عقل سلیم و درک عملی که قابل کاربرد در زندگی باشد،نداشتند. چهارمی،برعکس آنها اهل درس نبود،اما شاگرد زرنگ و با فکری بود. در طول راه،درباره ارزش های […]

سرزمین چوب های زیر بغل
روزی پادشاه ایالتی دور دست در سرزمین هند، از اسب به زیر افتاد و پایش شکست. هرچه پزشک های مختلف را فرا خواندند تا او را علاج کنند، بی فایده بود، هیچ یک نتوانستند کاری کنند و شاه مجبور شد با چوب زیر بغل راه برود. از آن جا که این شاه آدمی تندخو و […]

فلسفه برای کودکان
نویسنده: الهام زنجانیان(مربی فلسفی برای کودکان و نوجوانان) اگر به کودکان خود نیاموزی که برای خود فکر کنند، به زودی کسانی پیدا خواهند شد که به جای آنها فکر کنند. (امانوئل کانت) داستان آشنایی من با فبک[۱]_قسمت اول_ کلیدواژه: داستان_ فلسفه برای کودکان و نوجوانان_فبک [۱] فبک: سرواژه عنوان فلسفه برای کودکان و نوجوانان است […]

وفای به عهد
«گرانبها ترین کالای این دنیا چیست؟» کاروان بازرگان بزرگ، عبدالرحمان، پس از سفری پر سود و پر منفعت در بیابان اردو زد. بیابانگرد ها که بر پشت شترهای لاغر مردنیشان نشسته بودند، آمدند و خود را مهمان اردوی عبدالرحمان کردند. عبدالرحمان آن ها را همچون هر مهمان بیگانه ای پذیرفت و با این آدم های […]

«نجابت واقعی»
خاطرات گذشته در گلویم گیر کرده بود و داشت خفه ام میکرد. تمامی دوران کودکی ام همچون نوار فیلم پیش چشمم ظاهر شد. فهمیدم وقتش شده که راهی شوم. نگاهم را به سوی سوفیوس گرداندم و انگار که خواسته ام را فهمیده باشد، با لبخندی به من پاسخ داد. صبح روز بعد بقچه ام را […]

ایکار، انسان پرنده
وقتی تزه توانست به کمک ریسمان آریان از هزار توی مشهور بیرون بیاید، مینوس شاه فهمید جز با همراهی دِدال، سازنده نابغه اش، ممکن نبوده این اتفاق بیفتد. با خود گفت:« بی گمان این حیله گر مکار طرح خارج شدن از آنجا را داده است.» از این رو، خشمگینانه، دِدال و پسرش ایکار را […]

مخفیگاه ناپیدا
در گذشته های بسیار دور، آدم ها جز خدایان بودند و قدرتی خدایی داشتند. اما به قدری از این نیروی خود استفاده نادرست کردند که برهما، بزرگ خدایان، تصمیم گرفت این قدرت آسمانی را از آنها پس بگیرد. پس برهما برای پیدا کردن مخفیگاه جلسه مشاوره ای تشکیل داد. ابتدا خدایان کوچک و کم […]