درخت شاه توت

وقتی خبر سوختگی جعفر آقا را از زبان مادر بزرگم شنیدم نمی توانستم باور کنم، با اینکه سیزده سال بیشتر نداشتم، چهره جعفر آقا و شخصیتش برایم خیلی جالب و عجیب بود. صدای دورگه گرفته و خش دارش هنوز در [...]

غیبت: فرشته یا شیطان؟

  گاهی اوقات یک جمله را ناخودآگاه به زبان می‌آوریم. با حالتی نیمه حق به جانب و نیمه خجالتی معترف می‌شویم: «خب عزیزم اینجا دورهمی داریم غیبت می‌کنیم، چه اشکالی داره؟» در سر میزهای شام و مجالس [...]

سرزمین چوب های زیر بغل

روزی پادشاه ایالتی دور دست در سرزمین هند، از اسب به زیر افتاد و پایش شکست. هرچه پزشک های مختلف را فرا خواندند تا او را علاج کنند، بی فایده بود، هیچ یک نتوانستند کاری کنند و شاه مجبور شد با چوب [...]

نجابت واقعی

خاطرات گذشته در گلویم گیر کرده بود و داشت خفه ام میکرد. تمامی دوران کودکی ام همچون نوار فیلم پیش چشمم ظاهر شد. فهمیدم وقتش شده که راهی شوم. نگاهم را به سوی سوفیوس گرداندم و انگار که خواسته ام را [...]

چشم اسب آبی

روزی اسب آبی داشت از مرداب می گذشت که یکی از چشم هایش کنده شدو ته آب افتاد. اسب آبی اینجا و آنجا به جستجوی چشمش پرداخت. هی دور خودش چرخید، راست و چپ، عقب و جلو را گشت، اما از چشمش اثری نبود. [...]

page 1 of 2