همه با هم تفاوت داریم

سواری در بیابان با فرا رسیدن شب به قصد توقف استراحت، توقف کرد. سپس یک قطعه چوب نسبتاً بزرگ را یافت، آن را در زمین فرو کرد و افسار اسبش را به آن بست. صبح روز بعد، با این اندیشه که شاید فرد دیگری [...]

اژدها و دختر

  یکی بود یکی نبود، در جایی دور پیرمرد فقیری با زن و دخترش زندگی می کرد. دخترش در زیبایی همتا نداشت و در مهربانی هم شهره عام و خاص بود. پیرمرد هر روز به کوه می رفت و مقداری خار می کند و به [...]

شاگردها و شیر

چهار شاگرد برای به دست آوردن ثروت به راه افتادند. سه تا از آنها آنقدر چیزهای زیادی یاد گرفته بودند که آدم های باسواد مدرک داری شده بودند،اما عقل سلیم و درک عملی که قابل کاربرد در زندگی [...]