دورهمی دوستانه

 در فرهنگ و هنر, معرفی کتاب

نویسنده: الهام زنجانیان (مربی و تسهیلگر)

______

  • معرفی صفحۀ تلگرام “قصه‌ها و اندیشه‌های رویا ” دکتر رویا شاپوریان
  • صفحه تلگرام “قصه‌ها و اندیشه‌های رویا”
  • معرفی یک نویسنده
  • معرفی رویا شاپوریان ، نویسنده معاصر
  • معرفی صفحۀ تلگرام یک نویسنده

“روزها، خاطره‌ها، دنیاها
به کبوتر می‌ماند
یک کبوتر در حال پرواز
روزها می‌پرند
من دلم می‌گیرد و به خودم می‌گویم سخنی ناگفته
سپری شد عمرت
آه اگر تنهایی دست مرا می‌گرفت و می‌برد
سایه ام را در مرگ
من چه خوب قدر هستی را می دانستم”

_رویا شاپوریان_

دورهمی دوستانه

پله‌های “برگر ذغالی پارک” را بالا می‌روم. دورهمی‌های دوستانه همیشه برای من مجموعه‌ای از احساسات متفاوت هستند. ذوق دیدار دوستان و دلهرۀ تغییر، شوق دورهم بودن و ترس از فراموشی خاطرات قدیم، شُکر دیدار دوباره و نگرانی از فاصله‌ها و دوری‎ها، مزه مزه کردن لحظات شیرین سال‌ها رفاقت و تلخی تنهایی‌های امروز، …

به خودم می‌گویم، “آنچه تغییر نمی‌کند تغییر است”؛ ” کنار رفقای خوش حافظه و تکرار دوباره و دوبارۀ خاطره‌ها، داروی فراموشی و نسیان است”؛ ” تا این دورهمی‌ها و کهنه رفقای ناب هستند، جایی برای تنهایی نیست”

پله‌های “برگر ذغالی پارک” را که بالا می‌روم ضربان قلبم را می‌شنوم که گوشش به این حرف‌ها و زمزمه‌ها بدهکار نیست و انگار روز اول است و میزها و صندلی‌های رستوران، نیمکت‌های کلاس و مدرسه هستند و این اولین دیدار است و شروع آشنایی… .

ناهار با دوستان قدیم، دوستانی که بعد از بیست سال، دوباره کنار هم شیطان بودیم و بازیگوش، پرچانه و شوخ، شاد و سرخوش.

به خودم گفته بودم از سن و وزن و آب و رنگ و عدد نپرس! ولی پرسیدیم:

_«تو که اصلاً تکون نخوردی»

=«ما شالله قالیچه کرمون»

_«وااای خدا! ببین موهاش را رنگ نکرده؛ نقره‌ای موهات خیلی بهت می‌آد»

=«چه خوب که چاق نشدی!»

_« به خاطر آرتروز دستم مدام دارم ورزش می‌کنم»

=«اسم آرتروز و مریضی را یه امروز نیار جوان دیروز…»

_«راست میگه دیگه؛ امروز سن و سال را فراموش کنید!»
ولی موقع انتخاب غذا عینک‌های مطالعه ذره بینی سن‌هایمان را لو داد و بعد از غذا هم جعبه‌های قرص بود که ردپای گذر زمان را برملا کرد.

_«خب، تعریف کنید! هر کس از خودش بگه؛ این مدت چه کردید و الان چه می‌کنید؟»

یکی که از همیشه از همان قدیم‌تر، زیرک و زرنگ‌تر بود:

_« من قبل ازینکه بیام اینجا فکر کردم هر کدوم از ما یه خاطراتی یا یه نکته‌هایی از هم در ذهنمون هست که ممکنه خودمون الان اصلاً یادمون نباشه؛ به نظرم هر کدوممون از این خاطراتی که در مورد هم داریم بگه خیلی جالبه» و خودش شروع کرد که
_«مثلاً من یادمه که کنار تو می‌شستم و مدام بچه‌بازی‌های من راتحمل می‌کردی؛ و تو همیشه لباس سبزآبی می‌پوشیدی و تو هم …»

در تالارهای محو خاطرات دور گشتیم و هر چه به یاد داشتیم گفتیم و به روایت‌های مشترک رسیدیم و فراموشی را شکست دادیم.

از بچه‌هایمان گفتیم؛ چنان‌که گویی خودمان هرگز نبوده‌ایم.

از زندگی‌ و هر چه بر ما گذشته‌بود؛ بیست سال را در ده دقیقه، یک ربع تعریف کردیم. قصه‌های بیست سال ما فقط داستانکی بود.
ناهار که تمام شد، حرف‌های ما تازه شروع شده‌ بود. از کار و درس و هنر و هر آنچه علایق مشترکمان بود هنوز ساعت‌ها می‌توانستیم گل بگوییم و گل بشنویم.

پس به وقت رفتن شماره تلفن‌ها و نشانی‌های صفحه‌های ارتباط مجازی رد و بدل شد و قرارهای دورهمی بعدی به تشکیل گروه و هماهنگی‌ها و تصمیم‌های آتی موکول. که، دیر آمدی ای نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست… و خداحافظی نکردیم و گفتیم به امیددیدار و با چشم و دل روشن هر یک راه خود گرفتیم و کار خویش در پیش.

شب که به سراغ گوشی‌ام آمدم تا برای دوستان به رسم عادت دیرین، چند خطی از حس و حال خوشم از هم صحبتی با یاران عزیزتر از جان، بنویسم؛ دوستی پیشدستی کرده‌بود و زودتر پیام گذاشته بود و لینک صفحه “قصه‌ها و اندیشه‌های رویا” را هم برایم فرستاده‌بود و شد قند مکرر… نوشته‌هایی که من را جادو کرد و تا همه‌اش را به یک جا نخواندم سر برنداشتم و دانستم راز این رفاقت دیرین را… .

دربارۀ صفحه تلگرام “قصه‌ها و اندیشه‌های رویا” به قلم رویا شاپوریان:

چرا می نویسیم؟ 

شاعر کلمات را می شکند تا وزن و قافیه ای در خور بیابد, و نویسنده خود را می شکند تا به ارزش قلم زدن برسد ! جوان که بودم دوستی به نام محبوبه داشتم که همیشه به من می گفت:

« تو که می توانی، چرا بیشتر نمی نویسی؟!»

سال گذشته، در شروع دورانی که باید استراحتی اجباری به علت عمل جراحی می گذراندم، این کانال را پایه ریزی کردم تا مخاطبان فارسی زبان فضای مجازی را بیشتر سرگرم خود کنم، دیری نگذشت که معلم گرانمایه ی داستان نویسی‌ام را از دست دادم و پس از آن هم، سلسله ی بی رحمی های ظالمانه ای بر سرمان ریخت که توان از ما گرفت.

اکنون شاید بایستی از همه خوانندگان وشنوندگان محبوب و محبوبه ام، عذر خواهی کنم بابت کم کاری. اما حقیقت اینست که بیشتر دل ازردگی عمیق است تا کم کاری و این که می دانم خود، در یافته اید آنچه خواهم گفت، از گردش تلخ روزگار! اما یقین کنید هنوز داستان ها خواهم نگاشت از هرچه گذشت و اندیشه خواهم کرد تا روزی که مجال بر اوردن نفس هست و به اشتراک خواهم گذاشت غم ایام و نشاطی … اگر که بیابم!

رویا شاپوریان اردیبهشت ۱۴۰۲

___________________

کلید واژه‌ها

دکتررویا شاپوریان، رویا شاپوریان، عباس معروفی، قصه نویسی، داستان نویسی، نویسندگی، نویسنده، نویسندگان معاصر، نویسنده زن

 


اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.

روی لینک زیر کلیک کنید.

 

Maahkhatoon97

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt