شما که هستید؟

 در داستان پندآموز, داستانک

ساعتی در خود نگر تا کیستی 

از کجایی وز چه جایی چیستی

بهر چه عمری را در اینجا زیستی

جمع هستی را بزن بر نیستی

شما که هستید؟

هنگام تحصیل در دوره ی دکترا در دانشگاه ایالتی وین می بایستی در کلاس فلسفه ی میلتون کاوینسکی شرکت کرده و این دوره را
می گذراندم.

او استادی جالب و دوست داشتنی بود و کلاسش شانزده دانشجو بیشتر نداشت. یکی از تکالیف این دوره آن بود که هریک از دانشجویان
می بایستی موضوعی فلسفی را انتخاب و درباره اش تحقیق و تفحص کند و در پایان دوره در یک سمینار دو ساعت و نیمه، یافته ها و
نتیجه گیری هایش را تحت عنوان «متافیزیک کاربردی» برای استاد و همکلاسی هایش تشریح کند.

آنگاه آقای کاوینسکی پس از یک جمع بندی یک ساعته و نیمه، رتبه ی دانشجو را از نظر گذراندن دوره و یا تجدید آن تعیین می کرد.

او تأکید داشت که بحث مورد نظرمان را به طور عملی مطرح کنیم؛ به طوری که پس از پایان سمینار افراد بتوانند با توسل به اصول و قواعد مورد اشاره در کلاس، زندگی شان را تغییر دهند.

 

آقای کاوینسکی در ادامه ی مطلب گفت:

در امتحان نهایی سه ساعت و چهل دقیقه فرصت دارید به پرسش ها پاسخ دهید؛ می توانید سر جلسه ی امتحان به تعداد دلخواه جزوه و کتاب بیاورید. به این ترتیب دانشجویان موضوعات فلسفی را انتخاب کرده و حدود یک ماه و نیم به تحقیق و جمع آوری اطلاعات درباره ی آن پرداختند تا سرانجام روز امتحان نهایی فرا رسید. من با یک بغل کتاب و جزوه وارد جلسه امتحان شدم. کلاس مملو از دانشجو، کتاب، جزوه و گزارش های تحقیقاتی بود، آقای کاوینسکی ساعت ده صبح به جلسه ی امتحان آمد و پس از توزیع برگه های امتحانی گفت که تا ساعت یک و چهل دقیقه وقت داریم به پرسش ها پاسخ دهیم و آنگاه کلاس را ترک کرد.

من پس از برداشتن ورقه ی امتحانی و برگرداندن آن تنها با یک پرسش سه کلمه ای مواجه شدم: «شما که هستید؟» همه مات و مبهوت به یکدیگر نگاه کردیم.

برای یک لحظه سنگینی آن همه کتاب و جزوه ای را که با خود آورده بودم، روی دوشم حس کردم.

البته من پیشاپیش با شخصیت مرموز و دست نیافتنی آقای کاوینسکی آشنا بودم و می دانستم که با طرح این پرسش هدف خاصی را دنبال می کند؛ پیش بینی ام درست از آب درآمد؛ زیرا او پس از پانزده دقیقه به جلسه ی امتحان بازگشت و گفت:

عذرخواهی می کنم؛ فراموش کردم برگه ی دوم را توزیع کنم، بی دقتی منشی ام این مشکل را به وجود آورد.

سپس ضمن توزیع برگه ی دوم گفت: «اگر نتوانید در این امتحان نمره ی قبولی بگیرید باید به سوپر مارکت حوالی منزل تان بروید و در کنار صندوقدار، کالای مشتریان را در پاکت بگذارید.»

سپس اضافه کرد: دقت کنید؛ اگر مطالبی را که به آن اشاره می کنم در پاسخ تان بگنجانید مردود می شوید، شما نباید در برگه ی امتحانی به پرسش: «شما که هستید؟» به سن، جنسیت، اصل و نسب خانوادگی، شغل، روابط، ملیت، نژاد، هویت فرهنگی و قومی، اهداف و سرگرمی ها، میزان درآمد و سایر القالب و عناوین مادی خویش اشاره کنید.

تنها از چشم انداز وجود نامرئی و نامحسوس تان پاسخ دهید.

 

به هر حال او به شصت مورد از نقش های اجتماعی ما خط بطلان کشید و تأکید کرد که نباید هیچ یک را در برگه امتحانی بگنجانیم.

در پایین برگه نیز این عبارت از سورن گریگارد، فیلسوف مشهور به چشم می‌خورد:

«به مجرد اینکه عنوانی را به من نسبت دهید و در یک طبقه بگنجانید، انسانیتم را نفی می کنید.»

بعد او برای دومین بار کلاس را ترک کرد و در تمام طول امتحان به سراغمان نیامد. بد نیست که شما نیز پرسش: «شما که هستید؟» را به عنوان تمرینی تلقی کرده و به آن پاسخ دهید. مراقب باشید که از هیچ برچسب با عنوان مادی برای توصیف خود استفاده نکنید.

 

ای خنک آن را که ذات خود شناخت 

اندر امن سرمدی قصری بساخت

«مولوی»

 

 

انیمیشنی کوتاه در مورد “من چه کسی هستم؟”

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt