مهربانی الهام بخش است

 در داستان پندآموز, داستانک

روی پای تر باران به بلندی محبت برویم

در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم

«سهراب سپهری»

مهربانی الهام بخش است.

یک روز، من و سه تا از فرزندانم در رستورانی نشسته بودیم. در حالی که باهم حرف می زدیم و از خوردن غذای خود لذت می بردیم، پای پسر جوانی به یک مانع برخورد کرد و سینی غذای پر از همبرگر و سیب زمینی سرخ کرده ی او که تازه از مک دونالد خرید بود، روی زمین ریخت.

والدين او بی درنگ برای کمک کردن به فرزندشان جلو آمدند. مدیر رستوران نیز با مهربانی همه ی غذاها را جایگزین کرد؛ بی آن که برای آنها پولی دریافت کند.

پسر جوان اندکی شرمنده شد؛ اما همه چیز به خوبی پیش رفت. فقط غذاهایی که روی زمین ریخته شده بود در مسیر افرادی قرار داشت که باید برای سفارش غذا در صف می ایستادند و به این ترتیب برای آنها دردسر درست کرده بود.

 

مهربانی الهام بخش است

نه خانواده ی آن پسر جوان و نه کارکنان رستوران، هیچ یک برای تمیز کردن زمین و برداشتن غذاها اقدام نکردند و این موضوع به معنای واقعی برای مردم آزاردهنده بود.

من چند لحظه نگاه کردم؛ بعد، یک سینی خالی برداشتم، همه ی غذاها را جمع کردم، داخل سینی گذاشتم و آنها را در سطل زباله ریختم.

پس از انجام این کار، به سوی فرزندانم بازگشتم و در این باره هیچ حرفی نزدم.

حدود ده دقیقه بعد، خانمی که شاهد این صحنه بود و من در آن لحظه متوجه او نشده بودم، به سوی میز ما آمد. او به فرزندان من گفت:

«دخترها، پدرتان در این لحظه به شما درس مهمی داد. او با رفتارش به شما نشان داد که یک شهروند خوب و مهربان چگونه رفتار می کند. در این رستوران هیچ کس به جمع کردن غذاها از روی زمین فکر نکرد؛ اما پدر شما این کار را کرد. پدر شما به من الهام بخشید و من امیدوارم که او با رفتارش به شما نیز الهام بخشیده باشد.»

آن خانم از پیش ما رفت و فرزندان من آگاهانه لبخند می زدند؛ زیرا مشاهده ی چنین صحنه هایی برای آن ها بسیار طبیعی است.

مهربانی الهام بخش است

به هدف اصلی این داستان توجه کنید:

یک عمل ساده برخاسته از مهربانی و در جهت کمک به دیگران که با منبع و منشاء وجودتان هماهنگ باشد، بیش از یک سخنرانی درباره‌ی ویژگی های یک شهروند اندیشمند به دیگران الهام می بخشد. من فقط می خواستم همبرگرها و سیب زمینی های چرب را از روی زمین بردارم و خطر احتمالی لیز خوردن مردم را از بین ببرم.

در آن زمان سعی نداشتم به کسی الهام ببخشم. وقتی آگاهی خود را از سطح «نفس» یا «منیّت» بالاتر می بریم، به طور ناخواسته تبدیل به سرچشمه ی الهام انسان هایی می شویم که در میدان انرژی کردارهای معنوی ما قرار دارند. در حقیقت، باید از سطح نفس که به ما می گوید:

«من این غذا را نریختم؛ بنابراین، وظیفه‌ی من نیست که آن را تمیز کنم»

به سطحی برسم که می گوید: «من چطور می توانم به دیگران خدمت کنم؟»

ما همچنین می توانیم در جستجوی فرصت هایی باشیم تا با استفاده از آنها سرچشمه ی الهام دیگران شویم. برای نمونه، من وقتی سوار هواپیما می شوم، در جستجوی فرصتی برای خدمت به «غریبه ها» هستم (واژه ی غریبه ها را داخل گیومه قرار دادم تا تأکید کنم که به معنای واقعی هیچ غریبه ای در این جهان وجود ندارد).

 

مهربانی الهام بخش است

کمک کردن به مسافران کوتاه قد برای این که کیف دستی خود را در محفظه‌ ی بالای سرشان قرار دهند، عمل مناسبی است؛ زیرا شاید دیگران به این عمل مهربانانه توجه کنند و الهام بگیرند. خود من نیز، در همان زمان، فراخوان درونی ام را می شنوم که می گوید الهام بگیرم و الهام بخش باشم.

من می دانم انسانی که به کمکم نیاز دارد، به معنای واقعی فرستاده ای از سوی خداوند است که درست مقابل من ظاهر می شود و فرصتی را به من پیشنهاد می کند تا در حیطه ی معنویت باشم.

اگر نمی توانید فرزند خودتان را شاد کنید،

چگونه انتظار دارید که بتوانید انسانی دیگر را شاد کنید؟

اگر انسان های فعال، در زمینه ی به وجود آمدن صلح جهانی یا خدمت به جامعه ی بشری، به یکدیگر کمک نکنند و با یکدیگر مهربان نباشند، پس ما می توانیم به چه کسی کمک کنیم و با چه کسی مهربان باشیم؟

آیا ما به معنای واقعی برای خدمت به جامعه بشری تلاش می کنیم یا فقط نام سازمانی برای ما اهمیت دارد که در آن جا به خدمت مشغول هستیم؟

«تیچ نات هان»

Thich Nhat Hanh

 

 

منبع: 

کتاب: خودمان نیمه گمشده خودمان هستیم

نویسنده: سعید گل محمدی

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt