روزهای عالی!

 در داستان پندآموز, داستانک

پاتریس کارست نویسنده ی کتاب : «خدای ساده شده» است. اوُ بیشتر عمرش را صرف نوشتن و جستن معنویت کرده است. اوْ در مورد شگفتی وارد کردن خداوند به زندگی به هر صورتی که برای فرد راحت باشد سخنرانی میکند. او در سواحل لس آنجلس به همراه پسرش الیاء زندگی میکند. آنها از پیاده روی بستنی خوردن و خیره شدن به ستاره های دنباله دار لذت میبرند .

به عنوان مادری که فرزند کوچکی دارد متوجه شده ام.

که خیلی وقتها برای خودم دلسوزی میکنم. و این حالت برایم زجرآور است.

این که باید فرزندم را به تنهایی سرپرستی کنم. بزرگترین چالش عاطفی، فیزیکی، و معنوی است که با آن مواجه شده ام. وقتی تنهایی، ترس، ملالت، و خستگی، در زندگی زیاد باشند. تحمل میتواند واقعاً طاقت فرسا باشد. و هر قدر هم به خود گفته ام که در مقایسه با شش میلیارد نفر دیگری که روی کره ی زمین ساکنند. من زندگی خوبی دارم، اخیرا متوجه شده ام که هنوز آن میزان سکون و آرامش مطلوبم را به دست نیاورده ام. بنابراین به فکر کار جدیدی که مشغولم کند و مرا یاد مشکلاتم نیاندازد افتادم.

هرشب قبل از خواب، باید از خدا به خاطر موضوعی که اتفاق افتاده،

چیزی که واقعاً میبایست بابتش متشکر باشم قدردانی کنم.

حدس بزنید چه اتفاقی افتاد؟

یک معجزه متوجه شدم که بیشتر اوقات روز را در شرایطی سرشار از لطف و قدرشناسی سپری می کنم و وقتی برای انجام تکلیف شب،

ذهنم آن روز را مرور میکند، میبینم که در هر دوره ی ۲۴ ساعته چه اتفاقات ارزشمند زیادی میتوانند رخ بدهند.

از لحظات ساده مثل صدای نواخته شدن باد زنگ در خانه ی همسایه با نسیم. تا لبخند مهربانی که روی صورت کارگر پمپ بنزین نقش بسته‌ تا گرمایی که در دلم احساس میکنم. وقتی پسرم الی دست از بازی میکشد، فقط به این خاطر که به من بگوید که بیشتر از اندازه ی اقیانوس آسمان و صدها میلیارد ماه دوستم دارد حال هر شب لیستی بلند و بالا دارم.

از اینکه هرقدر هم این سفر «زندگی» طاقت فرسا و وحشتناک باشد،

وقتی به اندازه ی کافی سرعتم را کم میکنم، متوجه میشوم که همه اش از صدها هزار «لحظه» تشکیل شده است.

لحظاتی که اگر فقط کمی درنگ کنی و قدرشناس باشی شگفت انگیزی اکثرشان را درک خواهی کرد. آنگاه در حیرت و آرامش عمیق فرو میروم. حس امید که همه به خاطر داشته باشیم که الوهیت را در همه چیز ببینیم. و حس کنیم از یک چای خوش طعم در یک روز دل انگیز گرفته. تا گرمای پتوهایی که در طول شب به ما گرما و راحتی میبخشند. و امید که به تمام معجزاتی که وقتی چشمان بینا و گوشهای شنوا داریم. حقیقتاً در پیرامون ما میرقصند توجه کنیم.

____

منبع: کتاب شکرانه | لوئیز هی

__________

اگر به بخش داستانک علاقه مند هستید، از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.

روی لینک زیر کلیک کنید:

بزرگ بد است.

Maahkhatoon97

___________________

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt