تناقضات زمان ما

 در داستان فلسفی, داستانک

 

«زمان با ارزش ترین سکه زندگی شماست.

شما و تنها شما تصمیم خواهید گرفت که چگونه از آن استفاده کنید.»
جان دریدن

ما امروزه خانه های بزرگ تر اما خانواده‌های کوچک تر داریم، راحتی بیشتر اما زمان کمتر. مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر، آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم.

متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر، داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر، بدون ملاحظه ایام را می‌گذرانیم، خیلی کم می‌خندیم، خیلی تند رانندگی می‌کنیم، خیلی زود عصبانی می‌شویم، تا دیر وقت بیدار می‌مانیم، خیلی خسته از خواب بر می‌خیزیم، خیلی کم مطالعه می‌کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می‌کنیم و خیلی به ندرت دعا می‌کنیم.

چندین برابر گذشته مایملک داریم اما ارزش‌های واقعی مان کمتر شده است خیلی زیاد صحبت می‌کنیم، به اندازه کافی دوست نمی داریم و خیلی زیاد دروغ می‌گوییم.

زندگی ساختن را خوب یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را، تنها به زندگی سال‌های عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سال‌های عمرمان.

ما ساختمان‌های بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه‌های باریک تر؛ بیشتر خرج می‌کنیم اما کمتر داریم، بیشتر خرید می‌کنیم اما كمتر لذت می‌بریم.

ما تا ماه رفته و برگشته ایم، اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم. فضا را فتح کرده ایم اما نه فضای درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را.

بیشتر می‌نویسیم اما کمتر یاد می‌گیریم، بیشتر برنامه می‌ریزیم اما کم تر به انجام می‌رسانیم. عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن را، در آمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر، کامپیوترهای بیشتری می‌سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم.

ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم؛ اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت‌های پست، سودهای کلان اما روابط سطحی. فرصت بیشتر اما ک تفریح کم تر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر، درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر، منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده؛ بدین دلیل است که پیشنهاد می‌کنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیت های خاص نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است در جستجوی دانش باشید، بیشتر بخوانید؛ در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه توجهی به نیازهای تان داشته باشید؛ زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را که دوست دارید ببینید.

زندگی فقط زنده بودن نیست، بلکه زنجیره‌ای از لحظه‌های لذت بخش است. از جام كريستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که دوست دارید از آن استفاده کنید عباراتی مانند “برای روز مبادا ” و ” یکی از این روزها” را از فرهنگ لغت خود خارج کنید.

بیایید نامه ای را که قصد داشتیم “یکی از این روزها” بنویسیم همین امروز بنویسیم. بیایید به خانواده و دوستان مان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم.

هر چیزی را که می‌تواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تأخیر نیندازید، هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمی‌دانید که شاید این می‌تواند آن آخرین لحظه باشد.

اگر شما آن قدر گرفتارید که وقت ندارید این پیغام را برای کسانی که دوست دارید بخوانید،

و به خودتان می‌گویید که “یکی از این روزها” آن را خواهم خواند، فقط فکر کنید….

“یکی از این روزها” ممکن است شما اینجا نباشید که آن را برای شان بخوانید.

 

کتاب: حالا که به لبخند رسیدیم
گردآوری و ترجمه: حسن آدینه زاده

 


اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.

روی لینک زیر کلیک کنید.

 

Maahkhatoon97

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt