دوستان حلالم کنید!

 در از هر دری سخنی, فرهنگ و هنر

دوستان حلالم کنید: سلفی با مرگ

در یکی دو سال اخیر، بنرهای عریضی سر برخی از کوچه‌های شهرهای ایران نصب می‌شود که در آن‌ها تصویر خندان، غمگین یا گریان آدم‌هایی (فقط مردان) را می‌بینیم که از دنیا رفته‌اند.

در پایین این تصاویر جمله‌هایی به خط درشت آمده است:

«دوستان حلالم کنید»، «پدر و مادر عزیزم، حلالم کنید»، «بچه‌های محل، روزهای خوبی داشتیم»، « از من راضی باشید»، « منتظرتان هستم» و …

برخی از این بنرها و داربست‌های‌شان آن‌قدر عریض‌اند که از فاصله چند صد متری هم قابل مشاهده‌اند و خود را به نگاه هر عابری تحمیل می‌کنند.

حالت عکس برخی از متوفیان در این بنرها به گونه‌ای اسن که گویی مرده به همین قصد، یعنی چاپ عکسش روی بنر خداحافظی، عکس سلفی گرفته است. در برخی از آن‌ها نیز چهره متوفی با فتوشاپ دست‌کاری و زیباتر شده است.
یکی از نقد‌هایی که ژان بودریار، متفکر معروف فرانسوی، بر جوامع جدید وارد می‌داند فوران یا انفجار تصاویر است.

طوفان تصاویر زندگی انسان امروزی را درنوردیده است و گویی گریزی از آن نیست.

در این جوامع تلاش می‌شود تا همه چیز از دریچه صفحه نمایش دیده شود. واقعیت زمانی معتبر است که از صفحه نمایش (تلویزیون، موبایل و … ) بیرون بیاید.

این روند آن‌قدر گسترش می‌یابد که انسان امروزی یا در میان صفحات نمایش زندگی می‌کند – یعنی مدام از تلویزیون به سمت موبایل و از موبایل به سمت تلویزیون می‌رود – یا خودش تبدیل به صفحه نمایش می‌شود! تبدیل شدن خود به صفحه نمایش حکایت از وضعیت دیگری دارد که جامعه‌شناسان با عنوان «زندگی رسانه‌ای‌شده» از آن حرف می‌زنند.

کل زندگی می‌شود تصویر! بودریار پیامد این روند را «زندگی شبیه‌سازی شده» می‌داند.

در این وضعیت، تشخیص این‌که چه چیز واقعی و چه چیز «شبیه‌سازی» یا « کپی واقعیت» است بسیار دشوار می‌شود.

« زندگی رسانه‌ای‌شده» به معنای آن است که همه لحظات زندگی تبدیل به عکس و تصویر می‌شود و قواعدی نظیر غلوکردن در نشان دادن واقعیت که زمان بیشتر بر رسانه‌های جمعی نظیر تلویزیون حاکم بود به زندگی روزمره ما هم وارد می‌شود. در واقع ما نیز در انعکاس واقعیت مبالغه می‌کنیم.

 

به موضع بنرها برگردیم. گویی این بنرها ادامه همان «زندگی رسانه‌ای‌شده»ی این روزهای ماست.

به معنای دقیق‌تر، نه زندگی بلکه ما با «مرگ رسانه‌ای‌شده» مواجهیم. سلفی گرفتن پس از زندگی هم ادامه می‌یابد و هر چه غلوآمیزتر باشد بهتر است. مرگ ماندگار آن مرگی است که تبدیل به داربست‌ها و بنرهای عریض شود. مرگ خوب آن مرگ است که دیده/تماشا شود.

اگر دانشجویان پزشکی با جسد متوفیان عکس سلفی می‌گیرند، در این‌جا متوفیان انگار با خودشان عکس سلفی گرفته‌اند. شاهد مرگ اینستاگرامی‌شده هستیم.
نکته قابل تأمل آن است که، پیش از این، دوستان و آشنایان متوفیان بنرها یا پارچه‌های کوچکی تهیه و بر در و دیوارهای خانه متوفی نصب می‌کردند.

معمولاً خانواده متوفی صرفاً از طریق نصب اعلامیه ترحیم به دیگران اطلاع‌رسانی می‌کرد.

هم‌اکنون، علاوه بر ارسال پیامک و نصب اعلامیه ترحیم، نصب این بنرهای عریض از عکس متوفی هم باب شده است. به نظر می‌رسد در سال‌های آینده، دوستان و آشنایان متوفیان بنرهایی از عکس‌های مشترک‌شان با متوفی تهیه و در کوچه ها نصب کنند. تار و پود زندگی‌مان شده عکس!

و دور نیست آن روزی که در سالمرگ متوفیان در کوچه‌ها شاهد بنرهایی باشیم با این جمله از متوفی که «پس چرا نمی‌آیید؟»
مارشال مک‌لوهان معتقد بود که هر یک از وسایل ارتباط جمعی در ادامه یکی از حواس یا اندام‌های انسان‌هاست.

مثلاً دوچرخه ادامه پا، رادیو ادامه گوش و عکس ادامه چشم است. ولی به راستی این بنرها ادامه کدام حس یا اندام ماست؟

به نظر می‌رسد این بنرها نه ادامه حس یا اندام که ادامه همان «زندگی خلاصه‌شده در عکس»های ماست.

ولی نکته آن است که در جامعه‌ای که در آن مدام اخباربد به گوش می‌رسد بزرگ کردن مرگ و جار زدن آن در کوچه‌ها از طریق نصب بنرهای عریض و طویل چه‌قدر می‌تواند به دیگران امید زندگی بدهد.

سوال دیگر این است: آیا اساساً مرگ هم تبدیل به سرگرمی اینستاگرامی شده است ؟

این‌ها سوال‌هایی هستند که قبل از نصب این بنرها باید از خودمان بکنیم.

کتاب : تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند

نویسنده: فردین علیخواه (جامعه شناس)

 


اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.

روی لینک زیر کلیک کنید.

 

Maahkhatoon97

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt