در سادهترین بیان ممکن، Spirited Away یکی از برترین و تاثیرگذارترین انیمیشنهای قرن اخیر است.
بدون هیچ شک و شبههای باید پذیرفت که هایائو میازاکی یا همان کارگردان افسانهای و دوستداشتنی ژاپنی که تجربههای بینقص وعمیقی همچون «پرنسس مونونوکه» (Princess Mononoke) و «همسایهام توتورو» (My Neighbor Totoro) را پدید آورده، یکیاز برترین مولفان دنیای انیمه و در کل دنیای تصویرسازیهای سینمایی است. کارگردان هنرمندی که میتوان در میان ساختههایش ازپیچیدهترین مفاهیم فلسفی ممکن در رابطه با جهان هستی و انسانها تا روایتهایی شیرین و کودکانه را پیدا کرد و در میان تک به تکآنها غرق شد. انیمههایی که نه تنها همهی آنها حکم جلوهای شگرف از داستانپردازیهایی گوناگون را دارند، بلکه هرگز قرار نیستتجربهای به مانند قبلی را تقدیم مخاطب خویش کنند و همواره با رشد و تفاوت زیاد نسبت به کارهای پیشین او، جلوهای تازه از هنر ناباین انسان بزرگ را به نمایش میگذارند. با این حال در میان موارد موجود در کارنامهی هنری میازاکی، انیمهی Spirited Away که درکشور ما بیشتر با نام «شهر اشباح» شناخته میشود، جایگاه و ارزشی دستنیافتنی دارد.
علت مخاطب های زیاد این انیمه چیست؟
علت این ماجرا هم چیزی نیست جز این که حجم بالایی از مخاطبان، «شهر اشباح» را تنها ساختهی میازاکی میدانند که به واقع درهر لایه و سطحی از داستانگویی که میشناسید، حرفی برای گفتن دارد و میتواند دوستداشتنی و جذاب باشد. البته نه این که باقیانیمههای میازاکی ساختههایی باشند که نتوانیم آنها را با چنین ویژگیهایی وصف کنیم، اما موضوع این است که اگر در «پرنسسمونونوکه» شاهد محصولی هستیم که به سبب روایت جدی و سیاهش، کودکان هرگز توانایی برقراری ارتباط کامل با آن را ندارند، اینجا«شهر اشباح» به گونهای روایت کمالگرایانهاش را به رخ همگان میکشد که کافی است یک کودک کم سن و سال را در برابرش بگذاریدتا ببینید چگونه بدون توجه به آن همه دنیاسازی عمیق و آن حجم از پیامهای درهمکوبنده، آن را یک «سفر شگفتانگیز همراه بادختربچهای معصوم در دنیایی بامزه و عجیب» خطاب میکند.
تازه آن هم نه در حالتی که با چیزی مانند «همسایهام توتورو» طرفباشیم که حکم یک نمایش عریان و ارزشمند از دوران کودکی و رویاهایمان در آن زمان را داشته باشد. چون آن انیمه شاید در آن زمینهبینقص باشد و بدرخشد، اما اگر کسی بخواهد به چیزی فراتر از غرق شدن در رویای آن فکر کند و کمی بیشتر از دنیایش معنا و مفهومبیرون بکشد، قطعا به سبب جنس داستانگویی این ساختهی دوستداشتنی، با مشکل مواجه میشود.
انیمه شهراشباح ساخته ای شاهکار
این یعنی «شهر اشباح» حقیقتا ساختهای است که در عین این که در «شاهکار بودن» تفاوتی با اغلب ساختههای میازاکی ندارد، همدر فلسفه بافیو رساندن پیام به هر گروه از انسانها که بخواهید موفق است، هم میتواند با روایت مثالزدنیاش تمام لحظات خویش را بهمانند یک قصهگویی ساده و جذاب، تقدیم کودکان، نوجوانان و بزرگسالان کند. نتیجهی این ماجرا هم چیزی نیست جز آن که این اثربزرگ، برای هر مخاطبی که بگویید، داستانی برای روایت کردن و پیامهایی برای رساندن و شخصیتهایی برای دوستداشتن دارد. افزون بر تمامی اینها، همین که «شهر اشباح» پس از خداحافظی میازاکی با دنیای تصویر آن هم دقیقا پس از ساخت «پرنسسمونونوکه»، سبب بازگشت مجدد او به سکان فیلمسازیهای شگفتانگیزش شده، به تنهایی گویای ارزش انکارناپذیر این انیمیشن بزرگدر دگرگون کردن ساختار داستانگوییهای او است.
دگرگونی بزرگی که جلوههای سادهاش را میتوان در راحتتر شدن روایتهایمیازاکی و ملموستر شدن جز به جز داستانسرایی او در «شهر اشباح» مشاهده کرد. جایی که مخاطب به جای هرگونه رویاروییمستقیم با فضاهایی تماما غیرقابل درک، میتواند نکات عجیب و تاملبرانگیز انیمیشنهای او را دقیقا در کنار تصاویری لایق پذیرش وداستانگو مشاهده کند، نه در روایتی که تماما با فلسفهی موجود در ذهن نویسنده خط روایی ظاهری خود را شکل داده است.
«شهر اشباح» دریایی از نمادپردازیهای شگفتانگیز
باید پذیرفت که «شهر اشباح» دریایی از نمادپردازیهای شگفتانگیز و دنیایی پر شده از مفاهیم فلسفی است. مفاهیمی که اشارهیصحیح به هر کدام از آنها به قدری پیچیده، سخت و خاص است که بدون شک نیاز به مقالهای جداگانه دارد! با این حال، با در نظرگرفتن کانسپت کلی انیمه و سعی برای یافتن اصلیترین مفهوم این اثر، میتوان آن را کلکسیونی دانست از سکانسهایی که به تنهایی وبه جامعترین حالت ممکن، نگاهی عمیق بر پیکرهی جامعههای انسانی امروز میاندازند. جامعههایی که فارغ از هر دین و اعتقادی که بهآن پایبند باشید، حجم کثیفی و زشتی و گناهآلود بودن برخی از انسانهای حاضر در آنها انکارناپذیر و نابخشودنی به نظر میرسد.
البته برخلاف انتظارتان این به خاطر کارهایی که انسانها در خفا انجام میدهند نیست. چون خود میازاکی هم به وضوح در همین فیلمنشان داده که بر طبق اصول انسانی، در جامعهی امروز کسی حق تجاوز به اعمال دیگران در حریم خصوصی آنها را ندارد. مثالبارزش هم همان سکانسهای مربوط به روح سیاهرنگ ناشناختهی آرام قصه که وقتی در اتاق خودش خدمات دریافت میکند، به وضوحمیبینیم که کسی به او کاری ندارد و حتی خدمتکاران آنجا وی را دوست دارند، اما کافی است حضورش در این جامعه تبدیل به یکخطر و زشتی عام شود، تا دیگر هیچکس «غذا خواستنهایش» را تشویق نکند!
مفهوم انیمه شهر اشباح چیست؟
قرار است این اطلاع را به انسان برسانند که او هنوز هم میتواند جامعهی خودش را اصلاح کند. این که فرار از افرادی که در نگاه اودیگر تبدیل به موجوداتی زشت به نظر میرسند، احمقانهترین کار ممکن است. چون برخلاف دیدگاه اولیهی ما، میازاکی میگوید که اتفاقااندکی خوردن از غذای این شهر برای همرنگ آنها شدن و وارد جمعهایشان گشتن، آنقدرها هم چیز بدی نیست. چون دقیقا به همینخاطر است که «چیهیرو» برخلاف «فرار» اولیهاش از تک به تک افراد این جامعه، در ادامه موفق به یاری آنها و اصلاحشان میشود. دقیقا به همین خاطر است که برعکس آن سکانسهای آغازین فیلم که در یکی از آنها او به فرار از کشتی گناهکارانی میپرداخت که بهعلت غرق شدن در فساد، تنها در این شهر چهرهی کاملشان را پیدا میکردند، در پایان ما شاهد خروجی هستیم که در آن هم «چیهیرو» و هم مردم آن شهر شاد هستند.
اینها یعنی «گریختن» راه ما نیست. یعنی میازاکی به ما میگوید بمانیم. بمانیم و همان دختربچهیسادهای باشیم که هیچچیز از این گناهها نمیداند، اما آنقدر هم خوشقلب است که کمی با افراد جامعهاش همراه میشود و در پایان،آنها را نیز شاد میگرداند. چون مهم نیست ما یا آنها تا چه اندازه «غیر ایدهآل» یا «زشت» باشیم. چون در هر صورت قطاری هست. قطاری که بلیط آن سخت پیدا میشود، اما یافتنش هیچوقت غیرممکن نیست.
—————————————————-
اگر از این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.