حکایت پرتقال ها

در یک باغ بزرگ پرتقال، روی یکی از درختان غول پیکر، به جز صدها پرتقال دیگری که روی آن درخت زندگی می‌کردند، هفت پرتقال روی یک شاخه نزدیک به هم قرار داشتند. آن هفت پرتقال همیشه با هم در حال جر و بحث [...]

روبان آبی

💥اين روبان آبي براي شماست لطفا قبول كنید! 🟦🟦🟦🟦🟦 آموزگارى تصمیم گرفت که از دانش‌آموزان کلاسش به شیوه جالبى قدردانى کند. او دانش‌آموزان را یکى‌یکى به جلوى کلاس می‌آورد و چگونگى اثرگذارى آن‌ها بر [...]

حکایت جنگل ما

  مورچه هر روز صبح زود سر کار می رفت و بلافاصله کارش را شروع می کرد. رئیسش که یک شیر بود، از اینکه می دید مورچه می تواند بدون سرپرستی بدین گونه کار کند، بسیار متعجب بود.بنابراین بدین منظور [...]

شاگردها و شیر

چهار شاگرد برای به دست آوردن ثروت به راه افتادند. سه تا از آنها آنقدر چیزهای زیادی یاد گرفته بودند که آدم های باسواد مدرک داری شده بودند،اما عقل سلیم و درک عملی که قابل کاربرد در زندگی [...]

موفقیت نتیجه من میتوانم هاست

سالها پیش دختری در یک کلبه محقّر دور از شهر و در یک خانواده فقیر به دنیا آمد. زایمان زودتر از زمان مقرر انجام شد و او نوزاد زودرس، ضعیف و شکننده ای بود، همه شک داشتند که زنده بماند. وقتی ۴ ساله [...]

دو پسرعمو

یکی از شاگردان پرسید:« استاد، راز تندرستی چیست؟» سوفیوس پاسخ داد:« رازی در کار نیست، دارویی معجزه گر نیز ندارد. اما بگذارید این حکایت را برایتان بگوییم…» کشاورزی بود که با چند راس گاوی که [...]

مرغابی های زندگیتان را بشمارید

چند ماه قبل با یک مشکل جسمانی روبه رو شدم که ممکن است خیلی از افرادی که هم سن و سال من هستند با آن مواجه شوند. دکتر پس از گرفتن فشارخون و ضربان قلبم به من هشدار داد که از خط قرمز جاده سلامت عبور [...]