شاگردها و شیر

چهار شاگرد برای به دست آوردن ثروت به راه افتادند. سه تا از آنها آنقدر چیزهای زیادی یاد گرفته بودند که آدم های باسواد مدرک داری شده بودند،اما عقل سلیم و درک عملی که قابل کاربرد در زندگی [...]

مخفیگاه ناپیدا

  در گذشته های بسیار دور، آدم ها جز خدایان بودند و قدرتی خدایی داشتند. اما به قدری از این نیروی خود استفاده نادرست کردند. که برهما، بزرگ خدایان، تصمیم گرفت این قدرت آسمانی را از آنها پس بگیرد. پس [...]

بهترین غذاها

سوفیوس روز به تمامی پرسش ها با صبر و حوصله جواب می‌داد. اما به این نیز قانع نبود. اوضاع زندگی روزمره ما آدم‌ها موضوع مناسبی برای آموزش های او بود. وقتی غذا خیلی حسابی نبود، این داستان را با [...]

به باغ خود رسیدگی کنید

گاهی آثاری از جنگی که در دوردست در جریان بود، در این جزایر آرام نیز مشاهده می شد. بعضی از شاگرد ها از استادمان می‌پرسیدند چه باید کرد و چه نباید کرد. سوفیوس، با کمال تعجب، پاسخ می داد: «نمی‌دانم» [...]

چشم اسب آبی

روزی اسب آبی داشت از مرداب می گذشت که یکی از چشم هایش کنده شدو ته آب افتاد. اسب آبی اینجا و آنجا به جستجوی چشمش پرداخت. هی دور خودش چرخید، راست و چپ، عقب و جلو را گشت، اما از چشمش اثری نبود. [...]

حلقه گیگس

چوپانی بود به نام گیگس که روی جسدی انگشتر اسرار آمیزی یافت. روزی او به همراه بقیع چوپان ها نزد شاه فرا خوانده شد. او همانطور که نشسته بود، با انگشترش بازی میکرد و در این اثنا جای نگین انگشتر را [...]