دروغ های مادرم

  داستان من از زمان تولدم شروع می شود. تنها فرزند خانواده بودم. سخت فقیر بودیم و تهی دست و هیچ گاه غذا به اندازهٔ کافی نداشتیم. روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم. مادرم سهم [...]