همه با هم تفاوت داریم

 در داستان پندآموز, داستانک

سواری در بیابان با فرا رسیدن شب به قصد توقف استراحت، توقف کرد. سپس یک قطعه چوب نسبتاً بزرگ را یافت، آن را در زمین فرو کرد و افسار اسبش را به آن بست. صبح روز بعد، با این اندیشه که شاید فرد دیگری هم بخواهد اسبش را به آن ببندد، چوب را به همان شکل رها کرد.

نفر بعدی که از آنجا می گذشت، اسب سوار نبود، بلکه مسافری بود که پیاده سفر می کرد. مسافر با دیدن چوب گفت:اگر کسی نیمه شبی از اینجا عبور کند مطمعناً متوجه این چوب نخواهد شد و ممکن است پایش به آن گیر کند و زخمی شود. پس چوب را از زمین درآورد و به کناری انداخت.

چند روز بعد ماهیگیری از آن منطقه می گذشت، چوب را روی الاغش گذاشت و تا کنار رودخانه آن را برد. او بعد از پهن کردن تور ماهیگیری اش، از چوب به عنوان صندلی استفاده کرد. روز بعد یک قایقران که قایقش را به ساحل آورده بود، چوب را با سنگ، محکم بر زمین فرو کرد و قایقش را به آن بست. او چوب را همان طور رها کرد چون فکر می کرد قایق سواری دیگر نیز می تواند همان استفاده را از چوب ببرد.

روز بعد هیزم شکنی از کنار رودخانه می گذشت. با دیدن چوب آن را برداشت تا به عنوان سوخت از آن استفاده کند.

تمام اشخاصِ این قصه نگاه و نگرش متفاوتی به تکه چوب داشتند و بر اساس نیاز های خود از آن استفاده کردند.

نکتهٔ جالب اینکه آنها تصور می کردند دیگران نیز همانند خودشان از چوب استفاده خواهند کرد.

نظریهٔ اقتدار

انسان ها با یکدیگر متفاوتند. شاید در وهلهٔ اول این یک اصل ساده و بدیهی تلقی بشود،اما شکایت های زیاد در موضوع ارتباط، مبنی بر درک نشدن و طرف دیگر، فقدان قابلیت درک کردن به علت وجود سندرومِ «همه کس به کیش خودپنداری» نشانهٔ توجه نداشتن به این اصل پیش پا افتاده است.

روابط انسانی در سطوح مختلف از محیط خانواده گرفته تا سطح روابط بین الملل، دچار چالش و اصطکاک می شود، بعضاً به این دلیل که ما قادر نیستیم ویژگی هم حسی داشته باشیم؛ به نحوی که خودمان را جای دیگران بگذاریم و از دریچهٔ چشم آنها به دنیا بنگریم.

سگ دانایی یک روز چند گربه را از دور دید، همین که نزدیک رسید در کناری به تماشای آنها ایستاد.

در این هنگام گربه ای که آثار هیبت و بزرگی در وجودش نمایان بود، به میان گربه ها آمد و در حالی که چشم به آسمان دوخته بود، گفت:

ای برادران بگذارید حقیقتی را به شما بگویم «هرگاه با نشاط و عشق و ایمان نماز بخوانید،

دعاهای شما مستجاب می شود و آسمان برای شما باران موش می بارد!»

سگ، وقتی این سخنان را شنید، در دل به آنها خندید و در حالی که از آنجا دور می شد، با خود گفت:
این گربه ها چه قدر نادانند! اصلا‌‌ً چشم بینا ندارند! مگر مثل من و پدران و گذشتگان نمی دانند و نشنیدند که وقتی مؤمنان دعا کنند، از آسمان برای آنها باران موش نمی بارد، بلکه باران استخوان می بارد؟»
«جبران خلیل جبران»

نگاه موش ها و گربه ها به دنیا یک جور و یکسان نیست. سبک زندگی نسل های مختلف، از هم متفاوت است. مذاهب و فرهنگ ها، جهان بینی های مخصوص به خود دارند. در این دنیای سرشار از تفاوت و گوناگونی، حساسیت و توجه به احساسات دیگران، از بزرگ ترین معیار های هوشمندی در ادبیات و روان شناسی محسوب می شود و در زمرهٔ هوش هیجانی، اخلاقی و اجتماعی و نیز آمادگی برای زندگی مسالمت جویانه تلقی می شود.

احترام به فردیّت واحد افراد و تلاش برای درک دیگران به شدت کارکرد و جنبهٔ اخلاقی دارد.

احترام به تفاوت ها، اساس و مبنای شکل گیری یکی از بزرگ ترین فضایل اخلاقی یعنی همدردی و دلسوزی است.

دلسوزی و غمخواری نیز به نوبهٔ خود، دریچه ای است بر روی صفات شخصیتی مثبت و الگوهای رفتاری پسندیده چون مردم داری، مراقبت، مهربانی، یاری گری، بخشش، سخاوت، صداقت و انصاف(و در یک کلام: هر چه را برای خود می پسندی برای دیگران نیز بپسند).

از سوی دیگر نداشتن روحیهٔ همدلی و دلسوزی، انسان را به سمت پرتگاه های مهلک اخلاقی چون:

 بی تفاوتی و سرد مزاجی عاطفی، خود خواهی، سنگدلی و ظلم و جور می کشاند.

 

انسان نمی تواند همزمان رویکرد درک همدلانه

(آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران نیز نپسند) و بی رحمی و شقاوت را با هم داشته باشد.

شما نمی توانید هم دیگران را درک کنید و هم به آنها آزار برسانید.

اگر دیگران را درک کنیم نمی توانیم در حقّشان ظلم روا داریم:

شاهزاده ای نوجوان، استادی داشت که از او علم و دانش روزگار می آموخت.

روزی استاد فرزانه، بدون اینکه شاهزاده مرتکب خطایی شده باشد ضربه ای دردناک به او زد. شاهزاده کینهٔ استاد را در دل گرفت.

شاهزاده بعد از پدر بر تخت پادشاهی نشست. یکی از اولین اقدامات او احضار استاد سابقش بود. او را مورد بازخواست قرار داد و پرسید چرا بدون ارتکاب خطا او را تنبیه کرده است؟

استاد گفت:می دانستم روزی به سلطنت خواهی رسید.

خواستم طعم ظلم و ستم را به تو بچشانم تا نسبت به زیردستانت، درک همدلانه داشته باشی و دربارهٔ مردم مرتکب ظلم و ستم نگردی.

قابلیت اصلی هوش اجتماعی عبارت است از توانایی تشخیص دقیق نیات،

انگیزه ها، روحیه ها، احساسات و اندیشه های سایر مردم.

توماس آرمسترانگ(هفت نوع هوش)

 

منبع:

کتاب: افتاده باش ولی نه از دماغ فیل

نویسنده: مسعود لعلی

گردآوری: پریسا مشکین پوش

 


اگر به بخش داستانک علاقمند هستید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.

روی لینک زیر کلیک کنید.

 

Maahkhatoon97

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt