آموزگاران صبر

 در داستان پندآموز, داستانک

دوست خوبم کیت، خواهر مشکل سازی دارد.

از روزی که کیت نه سال بعد از تولد خواهرش روث به دنیا آمد، آنها هرگز نتوانستند با هم کنار بیایند.

روزی هر دومان داشتیم درباره خواهرهامان حرف میزدیم که کیتی حرف تکان دهنده ای زد.

کیت توضیح داد: «روث به شدت به من حسادت می کرد، زیرا وضعیت تک فرزند بودنش را از او دزدیده بودم و هنوز بعد از پنجاه سال این تنش به جای خود باقی است. می توانم آه و ناله کنم از اینکه با خواهرم رابطه خوبی ندارم، اما نهایتاً از او متشکرم، زیرا که او بزرگ ترین معلم من بود. چون برایم مهم بود که رابطه ای هر چه بهتر با او داشته باشم، یاد گرفتم که با خونسردی اش بسازم و بدون چشم داشت محبت متقابل، برایش بدهم».

به خودم گفتم:

عجب نگرش فوق العاده ای! راه دادن کسانی به زندگی مان که بیش از همه به ما سختگیری می کنند،

به این دلیل که به ما شکیبایی یاد می دهند.

اخیرا وقتی به یکی از مراجعینم می گفتم که مشغول نوشتن کتابی دربارهٔ صبر هستم، به یاد حرف کیت افتادم.

مراجعم یک دختر نوجوان به نام تینا دارد، که از بدو تولد دچار اختلال جدی در یادگیری بوده است. او گفت: «میدانی، من همیشه دعا می کردم خدا به من صبر بدهد.

و بالاخره خدا دعاهایم را اجابت کرد، او تینا را به من داد! و چه صبری یاد گرفتم».

کیت و این مراجعم به من یاد دادند که اگر کسانی را که ما را به چالش می خوانند، معلم ببینیم نه سد راه، فوراً صبر در ما رشد می کند.

آن وقت لازم نیست دندان قروچه برویم و فقط تحمل کنیم، بلکه درسی ارزشمند یاد می گیریم.

 

 

یاد می گیریم چه طور دوست بداریم،

دل مان را بگشاییم و ورای محدودیت‌های قبلی مان رشد کنیم.

چنین دیدگاهی زندگی را آسان می کند. به جای مقاومت در مقابل آنچه برای ما می افتد، از آن اتفاق به عنوان خوراکی برای عاقل‌تر و مهربان‌تر شدن استفاده می کنیم، نه آن که تلخ‌تر و بدخوتر شویم.

کتابی تبتی با داستان‌های آموزنده وجود دارد که در آن نوشته است: راهبی در یک غار مرتفع در کوهستان مشغول مراقبه بود. روزی چوپانی گوسفندانش را از چَرا برمی گرداند که راهب را دید و مجذوب او شد.

پرسید: «تو تک و تنها در این جا چه می کنی؟» راهب جواب داد: «روی صبر تمرکز و مراقبه می کنم».

چوپان در حالی که آمادهٔ رفتن بود در جواب فریاد کشید که: «پس برو به جهنم!» راهب در پاسخ فریاد کشید: «جدا؟ خودت برو به جهنم!» چوپان در تمام راه بازگشت، پیش خود می خندید.

همان طور که این داستان ترسیم می کند، پرورش صبر در خود بدون استفاده از آن در مواقع لزوم، بی معنی است.

 

آن چوپان معلم بزرگی بود،

زیرا به آن راهب نشان داد استنباط او فقط ذهنی بوده است، نه عینی.

اگر راهب می توانست درس آن معلم بزرگ را از این دربچه ببیند، سرانجام می توانست در مسیر حقیقی خود قدم بردارد.

با گشودن خود و دلمان به سوی دیگران و آنچه ما را به چالش می خواند، از نظر روحی و احساسی انعطاف پذیر خواهیم شد و کمتر مستعد آن خواهیم بود که پیچ و خم های زندگی ما را در هم بکوبند.

افراد و رویدادهای سخت، به جای آن که برای‌مان سد راه های تهدید کننده ای باشند که ناچار به تحمل شان باشیم، به فرصت های جالبی برای رشد آتی تبدیل خواهند شد. از چنین جایگاهی است که در واقع می توانیم از هر آنچه در زندگی اتفاق می افتد لذت ببریم.

 

منبع: 

کتاب قدرت صبر

نویسنده: ام.جی.رایان

مترجم: زهره زاهدی

 

در ماه خاتون بیشتر بخوانید👇👇👇

Maahkhatoon97

 

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt